ن والقلم و ما یسطرون



--: خب عادت ذهنی همه جا هم بد نیست.مثلا اینکه انسان به انجام واجباتش عادت کنه خب خیلی خوبه. اینکه عادت کنه از بدی ها دور باشه خیلی خوبه.


++:عادت یعنی عادی شدن. آیا در نظام خلقت چیز عادی وجود داره؟ ما بر اساس عادت نماز میخونیم اما آیا نماز یک عمل عادی هست؟ عادت ما موجب میشه بهش فکر نکنیم.


--: یعنی باید هر از گاهی نماز رو بذاریم کنار؟ تا عادت نکنیم بهش؟


++: این که کار سُفَها و بُلَهاست. موضع عادت، در ذهن و نگاه هست نه در عمل. بعد کسی برای اینکه ترک عادت کنه با چه عقلی به این نتیجه میرسه که باید اون عمل رو ترک کنه؟. این جز سفاهت و بلاهت هست؟


--: اما به نظرم همون نماز و انجام واجبات بر اساس عادت هم اثر مثبتش رو داره.


++: بله. شکی نیست. تا چه اثر مثبتی رو در دلت طلب کنی!!! وقتی صد تا کتاب خریدی. هم میتونی همشون رو مطالعه کنی و بر علمت افزوده بشه. هم میتونی از رنگ جلدهاشون به عنوان دکوراسیون اتاقت استفاده کنی و در کتابخونه ات بچینی شون. تا تو از اون کتابها چی بخوای!!!. شاگرد های آقای قاضی ، همشون مجتهد بودن. روزی ازشون پرسید کسی میدونه فرق نماز طهر با عصر در چیه؟. همه گفتن در وقتش و در نیتش. آقای قاضی فرمودن: باب معارفی که در نماز ظهر بر انسان باز میشه با باب معارفی که در نماز عصر بر انسان باز میشه متفاوته.


--: ولی به نظرم ما عادت های خوب داریم و عادت های بد. عادت به انجام واجبات عادت های خوب هستن.


++: اگر عادت به معنای عادی شدن باشه، برای کسی که میخواد آگاهانه در سیر الیه راجعون قرار بگیره اصلا عادت خوب نداریم. اونکه میگن خوبه ملکه شدن هست. مکله شدن فعلی نیکو، با عادی شدن اون فعل فرق داره. کلا آدما دو دسته هستن. یا خیلی قید محور و نطم محورن، یا خیلی ساختار شکن و بی قید. مادرزادی اینطوری ان.


--: خب بی قید بودن اصلا خوب نیست.


++: بله همون قدر که بی قیدی مادرزادی میتونه ضربه بزنه مقید بودن مادرزادی هم میتونه ضربه بزنه.


--: نه. نمیشه اینها رو برابر کرد. آدم مقید بلاخره یه چهارچوبی داره. میشه فهمید با خودش چند چنده. اما آدم بی قید رو نمیشه فهمید و مخربن اینها.


++: وجه اشتراک هر دو تا شون اینه که بر اساس عادت اون صفات رو دارن. از عادت باید بیرون اومد. اون مقید مادرزادی اگر مذهبی بشه سعی میکنه واجباتش رو انجام بده اگر غیر مذهبی باشه ممکنه به وسایلش خیلی حساس باشه، به ماشینش خیلی حساس باشه به مدل مو و اصلاحش خیلی حساس باشه. و اون آدم بی قید مادر زادی اگر مذهبی باشه ممکنه در انجام واجبات خیلی حال محور باشه و کاهلی هم بکنه اگر غیر مذهبی باشه هر جور عشقش باشه میگرده و هر جا دلش بخواد میره و.


--: من اصلا از این برابری بین این دو دسته آدما خوشم نمیاد.


++:میخوام بگم تا تفکر و اندیشه و عقل بر ویژگی های مادرزادی انسان غالب نشه انسان حیات انسانی به معنای قرآنی اش پیدا نمیکنه. میشه کسی مادرزادی خیلی مقید باشه و از بد یا خوب روزگار مذهبی هم بشه. و اتفاقا ممکنه بهشتی هم بشه.اما اون واجباتی که بر اساس عادت و تقید مادرزادی انجام میده هرگز به "موتوا قبل ان تموتوا" منتهی نمیشه.عقل و اندیشه هست که انسان رو به تعدیل میرسونه و به سمت حیات انسانی رهنمون میشه. هم قید لازمه و هم بی قیدی. منتها گستره و جا و مکانش رو عقل تعیین میکنه.


--: عقل هیچوقت نمیگه انسان بی قید باشه. کار عقل ، عقال (بند) زدنه از اسمش پیداست


++:متوجه منظورم نشدی. اصلا "الیه راجعون" یعنی به سمت بی قیدی رفتن، همه انسانها هم مقیدن و هم بی قید. 

فرق بین عاقل و غیر عاقل، در تفاوت زمان و مکان بروز اون قید و بی قیدی هست. اینکه کجاها باید مقید باشی و کجاها باید قید رو از خودت برداری کاملا بر اساس عقل هست نه یه فرمول ثابت ریاضی گونه


تعطیلات نوروز به همراه جمعی از دوستان همدل و هم درس در معیت استاد راهی شیراز شدیم تا سال تحویل در معیت حضرت شاهچراغ باشیم و چند روزی در شیراز بمونیم و برگردیم.

سه روزی ماندیم و هنوز از قرار ماندنمون چند روزی مانده بود که ناگهان استاد گفتن باید برگردیم دیگر ماندن به صلاح نیست. عده ای گفتن قرارمون بیش از این بود، عجله ای نداریم. باز هم میتونیم بمونیم. استاد گفتن هر کی دوست داره بمونه، من باید برم. تعداد زیادی از دوستان ما در دروازه قرآن اسکان داشتن. همه عازم شدیم برای رفتن. بین راه خبر سیل آق قلا به ما رسید. عده ای از دوستان که پزشک بودن به تبعیت از فرمایش رهبری در یک تیم پزشکی عازم آق قلا شدن و مابقی هر کسی در حد وسعش کمک مالی کرد تا کمکی به هموطنان کرده باشیم.

فردای حرکت، متوجه شدیم در دروازه قرآن شیراز سیل شدیدی آمده و خسارت دلخراشی به جای گذاشت. همه در غم هموطنانمان شریک شدیم و.

و متحیر بودیم که اگر کمتر از یک روز دیگه میموندیم الان معلوم نبود دچار چه مصیبتی شده بودیم.

برای صبر و تسکین عزیزان گرفتار حادثه دعا کنیم. بلا دیدن در شهر غریب، بار مصیبت رو چند برابر میکنه. اکثرا مسافر بودن.

اگر به وجه ظاهری این سیل ها توجه کنم باید بگم بسیاری از این خسارات به خاطر عدم تدبیر مسئولان شهری و استانی و بلکه هم دولتی بوده.

مثلا عکسی دیدم از چند سال پیش دروازه قرآن، دقیقا اینجایی که الان سیل به راه افتاد، بستر رودخانه بوده که پر شده و خیابان شده.

اگر اون عکس درست باشه واقعا این همه ملت قربانی کوته فکری و کج تدبیری مسئولین شدن.

ان شا الله صبح گشایش و فرج نزدیک هست و از این دیو و ددان رها میشیم. به شرطی که از دیو و دد درون رها کنیم خودمون رو.


شاید این آخرین مطلب سال 97 این وبلاگ باشه.

دارم هر روز آمار موثرترین وبلاگ ها رو جمع میکنم هر چند بنا بود اگر به 50 نفر شرکت کننده رسید آمار بدیم اما همین هم خوب بود بنظرم. افراد مختلف با روحیات مختلف شرکت کردن که این خیلی مهم بود. ان شا الله سعی میکنم در نیمه اول فروردین آمار رو منتشر کنم. و حرفهای مربوط به پویش رو میذارم در همون مطلب بیان میکنم.

اما به عنوان آخرین مطلب سال خودم میخوام از کسانی منو به عنوان یکی از موثرها معرفی کردن تشکر کنم. چون نشد برم توی وبلاگ تک تکشون و تشکر کنم. نمیشه انکار کرد که نظر لطف بزرگواران موجب انرژی گرفتن اینجانب شده.

اما برگردم و در مورد وبلاگ نویسی چند خطی بنویسم

این محیط از محیط هایی هست که ماهیتا در مقایسه با بقیه فضاهای مجازی میزان تاثیر گذاری بالایی داره به شخصه انسانی هستم که یافتم تنهایی انسانها امری قطعی هست. و از روزی که این حرف رو درک کردم تصمیم به ازدواج گرفتم. من ازذواج نکرده بودم که همسرم تمام تنهایی هام رو پر کنه و حتی ازدواج نکرده بودم که کسی تماما من رو درک کنه. مخصوصا در مسائلی که برام شدیدا مهم بود انتظار درک شدن نداشتم. و وقتی سطح انتظاراتم از همسر اومد پایین، به راحتی تصمیم به ازدواج گرفتم. و چون سطح توقعم واقعی و معقول شده بود همسرم رو با حریت بیشتری دوست داشتم. چون صرفا به خاطر منافعی که به من میرسوند بهش علاقه نداشتم. بلکه وجودش به عنوان کسی که داره سیر الیه راجعون رو طی میکنه برام اهمیت داشت و داره.

من حتی ذوستانی دارم که خیلی بیشتر از خودم منو میفهمن. اما سطح توقعاتم از اونها هم شدیدا پایینه. اگر گاهی میرم میبینمشون نه از این بابت که حرف بزنم و تخلیه بشم یا فهمیده بشم. بلکه تمام حظی که از دیدارشون میبرم توی همون چشم در چشم شدن اول دیدار و دست دادن ایتدای کار خلاصه و تامین میشه. دیگه اگر هیچ حرفی هم نباشه من اعتراضی ندارم.

من همچین آدمی هستم که نمی گم تا درک بشم. نمی نویسم تا مورد توجه قرار بگیرم. البته انرژی ای که از نوشتن میگیرم قابل انکار نیست. و شاید همین هم یکی از عوامل موندن من در این چند سال در این فضا باشه. اما اغلب چیزهایی مینویسم که فکر میکنم باید نوشته بشه. میخوام بگم با وجود این که حدود ده سالی هست که یه تنهایی معقولی رو پذیرفتم و برای رفع این تنهایی هیچ نگاهی به خلایق ندارم اما این محیط مجازی از محیط هایی بوده که در رشد من موثر بوده.

و میبینم که خیلی از نویسنده های دیگه هم در این فضا رشد کردن.

اما با همه اینها این رو بدونیم حضور همگی ما در اینجا موقتیه. اما آثار این حضورموقت ما در اینجا ممکنه ماندگاری خیلی بیشتری در مخاطبهای ما داشته باشه و ما نسبت به این آثار مسئولیم و در قیامت باید پاسخ بدیم.

سال خوب و پر برکتی رو برای تمام هموطنان و بزرگواران این فضا آرزو میکنم.


چند روز پیش همکار جدیدم سر درد داشت. همون نیرویی که خیلی دوست داره باهام بحث و هم کلامی کنه. بهش گفتم بشین روی صندلی.

براش توضیح دادم که کف دست خیلی انرژی داره. بذار با کف دستم پیشونی ات رو ماساژ بدم، سر دردت بهتر میشه.

وقتی با کف دستم روی پیشونی اش فشار میدادم خودش هم خیلی احساس رضایت میکرد. و جالب بود که فردا خودش اومد و گفت: مهندس بیا یه مقدار سرم رو ماساژ بده. دیشب به مادرم گفتم و این کار رو میکرد برام. خیلی خوب بود.


من میدونستم اثر کف دست رو برای همین اغلب مواقع برای نوازش پسرم کف دستم رو روی سر و صورتش میکشم.

اون نمیدونه چه اتفاقی داره می افته اما بعضی شبها که کنار من میخوابه خودش کف دستم رو میگیره و میذاره روی صورتش. این طوری احساس آرامش میکنه. یا وقتی جایی از بدنش ضربه میخوره میاد بغلم و کف دستم رو میذاره روی جایی که درد گرفت.


بزرگواری به ما آقایون میفرمودن برای محبت به همسرانتون حتما از نوازش با کف دست بر روی سرشان استفاده کنید. خیلی محبت میاره.



جالبه اون روز که سر همکارم رو ماساژ دادم شب وقت خواب وقتی مروری در خودم میکردم میدیدم من هم نسبت به همکارم علاقه بیشتری پیدا کردم.
حتما بی حکمت نیست که در روایات به ما فرمودن روی سر بچه های یتیم دست نوازش بکشید. چون اونها کمبود محبت دارن و وقتی بزرگتری دست روی سرشون میکشه حتما اتفاقات شگفتی می افته.
برای من مجرب هست.


من مطلب "ریاضت برای اختیار" رو در ادامه و تکمله مطلب " دو سوال" نوشتم.

این دو مطلب کاملا به هم مرتبط هستن. در مطلب اول اشاره شد که امام زمان فرمودن در عصر غیبت شیعیان ما به رواة مراجعه کنن و رواة احادیث ما بر امت حجت هستن. جدای از بحث علمی در مورد ماهیت این حجیت، سوالی پیش می اومد که از کجا بفهمیم در عصر ما چه کسانی مصداق اون :رواة احادیثنا" هستن. با توجه به اوصافی که براشون مشخص کردن اما باز هم نمیشه به قطعیت گفت فلانی همون راوی مد نظر معصوم هست و بر ما حجیت دارن.


این سوال سوال جدی ای هست.

در ادامه این مطلب، مطلب "ریاضت برای اختیار" رو نوشتم. در واقع خواستم بگم سختی تشخیص در انتخابهای مهم زندگی مون، زیر سر اینه که خدا به ما اختیار داده و به خاطر وجود این اختیار هست که این سختی ها پدید میاد. چون داشتن اختیار یک نعمت محسوب میشه. و هر نعمتی ، شکری رو در پی داره. شکر نعمت اختیار چیه؟.

 شما هم فکر کنید روش.

اما یه نکته عرض میکنم. هر وقت پیش آقای بهجت میرفتن و میگفتن استاد راهی "اهل و صالح" به ما معرفی کنید (شاید همون راوی مد نظر ما) ایشون میفرمودن: انجام واجبات و ترک محرمات. در این وادی بیفتید اگر بنا باشه به استادی برسید، میرسید. بنظرم شکر نعمت اختیار در وادی عمل، حفاظت و حراست از عقل هست. و این حفاظت و حراست جز با اهتمام به انجام واجبات و ترک محرمات ممکن نیست


ما اگر شکر نعمت اختیار رو به جا نیاریم در تشخیص خیر دچار سردرگمی میشیم. لذا خیلی طبیعیه که این سوال عموم مردم باشه که از کجا تشخیص بدیم راوی مد نظر معصوم در عصر ما چه کسی یا چه کسانی هستن؟.و یقین بدونیداین سردرگمی با بردن نام شخصی یا اشخاصی به عنوان راوی از بین نمیره بلکه فقط اختلافات و مشاجرات افزایش پیدا میکنه.

چرا خدا مسئله ای به این مهمی رو (تعیین مصداق حجت در هر عصری) رو راحت تر نکرد برای ما؟

چون برای خدا اختیار انسانها اهمیت بنیادی داره. و اگر اون اختیار در انسانها احیا نشه حجت های خدا یکی پس از دیگری به شهادت میرسن. همونطور که تا الان همین شده. و لذا از این منظر میشه گفت : اختیار انسانها برای خدا حتی از اولیایش هم مهمتر هست.

 و رواة احادیث در سلسله طولی ولایت معصومین هستن و ولایت مثل امامت حقیقتی هست که باید به سمتش بری. و اگر به سمتش نری اون خودش رو توی  چشمت فرو نمیکنه. میشینه یه گوشه ای کار خودش رو میکنه. ولو اینکه 25 سال خار در چشم و استخوان در گلو داشته باشه.



این مطلب همچنان ادامه داره. اما کی و چگونه اش رو نمی دونم.

در این مطلب یکی از مخاطبین نوشتن این مومنین غریب مثل پیامبر هستن توی اون خانواده.
از اون روز تا حالا این حرف توی ذهنمه.
واقعیت همینه. یکی از کارکردهای پیامبران این بود که اعمال و رفتارشون و گفتارشون برای امتشون حجت بود.
آیا ما اونقدری رشد کردیم که برای اقواممون حجت باشیم؟
یکی از سخت ترین تبلیغات دین و حقیقت ، تبلیغ در خانواده و اقوام هست. نمیدونم چقدر به این مسئله توجه کردید. گویا طبرسی در تفسیر مجمع البیان میگه: حکمت اینکه سوره توحید بعد از سوره تبت اومده میتونه این باشه که برای رسیدن به توحید باید از کتل ابی لهب ها گذشت.
و من اینطور برداشت میکنم که برای رسیدن به توحید و اخلاص باید در اقوام و خانواده جهادی احسن داشت.


من از آن حسن روز افزون که یوسف داشت دانستم       که عشق از پرده ی عصمت برون آرد زلیخا را



چطور حسن روزافزونت را دیدند و در عالم ما خاکی ها گمنامی پیشه کردند؟!!! بی هیچ هیاهویی. آرام سوختند و رفتند. 

اینها رسواییِ زلیخایی شان در کدام عالم بود؟!!!

و منِ غافل در دل خلوت اون پادگان دور افتاده در کنار مزار گمنامی ات هر روز با تو نجوا میکردم و این گمنامی ات را می خواستم.

وه که چه بی خبر بودم!!!!.





--: مجید دارم پیش دوستان مذهبی ام هم معذب میشم دیگه. گاهی به شوخی به من میگن کی قاطی مرغا میشی پس؟. منم به شوخی جوابی میدم اما این پرسیدنهاشون داره آزارم میده. اونها شرایط منو نمیدونن

 

++: خودت راهی که میری رو قبول داری؟. دلت آرومه؟

 

--: این که پرسیدن نداره. تو که شرایط منو میدونی. توی این پروژه تمام وقتم پره. یه کار اداری که نیست. یه کار علمی اقتصادیه. فکر و توان میبره. مطالعه و تحقیق شبانه روزی میخواد. حالا اصلا ذکترا هیچی. وضعیت مالی نا مناسب هیچی. شرایط پدر و مادرم هیچی. تو باشی چکار میکنی؟

 

++: محمد!!!. خودت راهی که میری رو قبول داری؟

 

--: . خب!!! قبول داشتم. اما مدتیه نمیدونم چم شده.

 

++: الان از من میخوای چی بشنوی؟

 

--: نمی خوام تاییدم کنی. میگم تو جای من باشی چکار میکنی؟

 

++: من هر کاری بکنم، دردی از تو دوا نمیکنه محمد جان. این شرایط مخصوص خودت توسط خدا برش شده. قبای خودت رو تن من نکن تا ببینی چه شکلیه. اگر واقعا فکر میکنی راهی که میری درسته خب درسته دیگه. این تردید هات برای چیه؟

 

--: مجید اینطوری منو پس نزن. اومدم باهات حرف بزنم. یه چیزی بگو که به حرفهات فکر کنم.

 

++: ببین رفیق! میدونم توی شرایط سختی هستی. سختی اش هم برای اینه که دوست داری مومنانه زندگی کنی. برای همین تردید افتاده به جونت. شاید راهی که میری درست باشه اما من یه نکته بهت میگم:

یه روز از آقای فاطمی نیا شنیدم این جمله رو. الان چند سال اویزه گوشمه. میفرمودن:

اینطور نیست که شیطان همیشه انسان رو از خوبی ها به سمت بدیها منحرف کنه. گاهی شیطان انسان رو از یک خوبی به سمت خوبی دیگری منحرف میکنه. برای ماها که دغدغه زندگی مومنانه داریم بیشتر این مدلش اتفاق می افته. 

از یک خوبی به سمت خوبی دیگه تغییر مسیر میدیم و منحرف میشیم. آروم آروم.

 

--: خب اینکه خیلی سخته. چجور باید تشخیص بدیم که کدوم خوبی رو خدا میخواد انجام بدیم و کدومش رو شیطان؟



ادامه داره



 

وقتی به درونم رجوع میکنم میبینم جایی که برای خودم در نظر گرفتم جوری هست که جا رو برای دیگران تنگ میکنه.

باید جمع تر بنشینم. این مدل نشستن جان انسان رو عقیم میکنه. افسرده و تنگ نظر میکنه.
"جمع تر نشستن" چه جمله ی حکیمانه ای هست.

تنها آن‌که بزرگ‌ترین جا را
به خود اختصاص نمی‌دهد
از شادی لبخند بهره می‌تواند داشت.

آن‌که جای کافی برای دیگران دارد؛
صمیمانه‌تر می‌تواند
با دیگران بخندد؛
با دیگران بگرید.

 


 


توصیه میکنم گوش بدید

 


لطفی بزرگ در این کار خدا میبینم

از طرفی یکی از همکارانم بارها بهم گفت اگر شما نبودی اینجا ،من نمی موندم. جدا من نمی تونم هیچ کدوم اینها رو تحمل کنم. و این همکار عزیز با اونکه در مقام اعتقادات ، خیلی بلند اندیشه اما یه سری انسدادهایی هم داره که موجب میشه انعطاف پذیری لازم رو در عمق برخی اعتقادات نداشته باشه و در مقام بحث کارش به جدل بکشه و عصبانی بشه. مثلا خیلی با عرفا و برخی از فلاسفه سرخوش نیست. و برخی از انسدادهاش اگر برطرف نشه اصلا خوب نیست.


از اون طرف همکار دیگری دارم که دست روی نقطه های حساس همکار اول میذاره و بحث هایی کاملا جدی میکنه. هر دو تاشون مطالعات خوبی دارن. اطلاعات خوبی دارن. مذهبی و هیئتی هستن.


هر دو تاشون با من ارتباط خیلی خوبی دارن. دلی و دوست داشتنی. دوست داریم همدیگه رو.

اما این دو همکار با هم ارتباط خوبی ندارن. چند بار به همکار دوم (نظرش به من نزدیکتره) گفتم مراعات هادی رو بکن. صبور باش.اینقدر سعی نکن به این کتاب و اون کتاب و این استاد و اون استاد چنگ بزنی و سند و مدرک بیاری و حرف ولو درستت رو اثبات کنی. بذار طرف اول احساس امنیت بکنه از جانب تو. دوستش داشته باش.


اما گوش نمیده. حرفم رو قبول داره اما کم صبره.



وجود این دو رو همزمان در کنار خودم از الطاف خدا میدونم. خیلی چیزا دست گیرم شد.
فرق من با اونها اینه که اول دوستشون دارم. فارغ از اختلاف نظرمون. این دوست داشتنم بهشون منتقل میشه. اونها هم منو دوست دارن و میدونم در ابرازشون صادق هستن.
بعد از دوست داشتن سپردمشون به خدا. و اصراری به تغییر نظرشون ندارم. هر وقت لازم دیدم نظر خودم رو خیلی با ملاحظات گفتم.
با خودم میگم من که اینقدر دوستشون دارم حتما خدا خیلی بیشتر دوستشون داره. این دوست داشتنه بلاخره کار خودش رو میکنه.


گاهی این دوست داشتنها خیلی انسان رو بیچاره میکنه. خیلی.
دوستش داری اما مجبوری صبر کنی. مجبوری تماشا کنی تا وقتش برسه.
نمیدونی وقتش که برسه، چه به روزش اومده. دیر نشده باشه!!!. 
اون موقع حال دلش چطور خواهد بود؟!!!.
سخته.

نظرات رو باز میذارم اما ممکنه جوابی به نظرات ندم. 


قرار بود آمار موثرترین وبلاگها رو ارائه بدم. 

اما از طرفی دوست ندارم بی سلیقگی در انتشارش به خرج بدم و شتاب زده عمل کنم از طرفی دیگه اصلا شرایط برای تمرکز برای این کار مهیا نمیشه.

نیاز دارم مدتی از این محیط فاصله بگیرم اما به خاطر تعهدم به انتشار این مطلب همچنان اینجام.

اگر کسی داوطلب میشه برای انتشار و جمع آوریش که این لطف رو در حق من بکنه و از این آدرس آمارها رو استخراج کنه و منتشر کنه.

اگر هم کسی نمی تونه، صبر کنید تا برگردم و این کار رو انجام بدم.

عذرخواهم. اصلا دوست نداشتم این مطلب رو منتشر کنم


قرار بود آمار موثرترین وبلاگها رو ارائه بدم. 

اما از طرفی دوست ندارم بی سلیقگی در انتشارش به خرج بدم و شتاب زده عمل کنم از طرفی دیگه اصلا شرایط برای تمرکز برای این کار مهیا نمیشه.

نیاز دارم مدتی از این محیط فاصله بگیرم اما به خاطر تعهدم به انتشار این مطلب همچنان اینجام.

اگر کسی داوطلب میشه برای انتشار و جمع آوریش که این لطف رو در حق من بکنه و از این آدرس آمارها رو استخراج کنه و منتشر کنه.

اگر هم کسی نمی تونه، صبر کنید تا برگردم و این کار رو انجام بدم.

عذرخواهم. اصلا دوست نداشتم این مطلب رو منتشر کنم



توضیحات:
اولا هر بزرگواری که خواست آمار رو منتشر کنه میتونه با اختیار خودش و سلیقه خودش منتشر کنه. تنها چیزی که باید ثابت بمونه فقط خود آمار هست.
یعنی: تعداد آرا. و مشخص شدن حداقل ده الی 15 نفر اول.

بقیه که میگم پیشنهاد منه:
خوبه تمام کسای که اسمی از وبلاگشون برده شده نام برده بشن با آدرس و تعداد آرا

خوبه هشت الی 14 وبلاگ اول بر اساس توصیفاتی که مخاطبانشون داشتن یه میانگین توصیفی گرفته بشه و یه شرح یکی دو خطی جلوی نام وبلاگشون نوشته بشه.

خوبه که این انتشار توسط چند وبلاگ پر بازدید انجام بشه.

لذا الان که خانم تسنیم و برادر عزیزم آقا آشنا داوطلب شدن خیلی خوبه که هر دو نفر آمار رو استخراج کنن و اگر باز هم دیگران خواستن آمار بگیرن جا داره. از این بزرگواران تشکر میکنم بابت قبول این مسئولیت. و ممنون که این حس رو به من دادید که این پویش رو مختص وبلاگ نویسی میدونید نه شخص ن. .ا

اما بعد ار استخراج آمار خیلی خوبه وبلاگهای مثل فیشنگار هم منتشر کنن


قطع دنبال کردن زدم.
هر از گاهی این کار رو میکنم. یه کار شخصیه و ارتباطی به محتوای وبلاگ شما نداره. همه کسانی که دنبال میکردم فوق العاده بودن. و انرژی دهنده.


دوستانی که میگن چرا اینقدر جدی گرفتی داستان رو:
چون دوستتون دارم. چون شما رو جدی میگیرم.
چون از وقتی خودم رو جدی گرفتم فهمیدم آدمها چقدر مهمن.
این کار مهمه چون جمعی از بین خودتون منتظرش هستن. 



تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها

Josh کتابخانه عمومی مجتمع فرهنگی بازرگان شاهد فقط آهنگ وبلاگ آزادی دمنوش آرامش اعصاب در اصفهان زلفی گل بازار بزر گ برق وابزار گروه آموزشی هوش برتر بتاگرافیک هر که دارد هوس کرب و بلا بسم الله